زخم‌های خیانت: پایان تلخ وطن‌فروشان در تاریخ ایران

آیا خاک، آن مادر مهربانی نبود که زندگی را به جان‌ها هدیه می‌کرد؟ و آیا خون، شرابی خوش‌طعم نیست که جان را تازه می‌کرد؟ همین خاکی که هر ذره‌اش سرمایه و عزت مردمانش است، نیازمند حفاظت و احترام است. آدمی نیز محصول این خاک و خون است و ناموس را چون گوهری کمیاب در دل پاس می‌دارد.

ناموس، چه واژه‌ای عمیق و مهم! همانند جان و فرزند، یا بوی پیراهن مادر، همان سایه‌ای است که امنیت را به انسان می‌بخشد. اما چه بر سر این مفهوم آمده است؟

ناموس، فقط یک واژه ساده نیست؛ آن تکه خاکی است که با زندگی و خون آمیخته و وجود هر انسان را شکل داده است. زن، فرزند، پدر و خواهر همه نمادهای این هویت‌اند که با همه وجود فریاد “هستیم” سر می‌دهند. حال پرسش این است که آن که اکنون روبه‌رو من ایستاده، با این “بودن” چه کرده است؟ خیانت!

این خطاب به کسانی است که در این روزهای خطیر، در برابر نبرد میان ایران و اسرائیل، دست در دست دشمنان گذاشته‌اند. آیا توانسته‌ای به ضدناموس خود تبدیل شوی؟ مزدور و نوکر آن شیاطین شوی؟ آیا امکان دارد علیه خانواده و سرزمین خود اقدام کنی؟ بدان که تاریخ هرگز خیانتکاران را نخواهد بخشید و روز عاقبت آنها دیر یا زود فرا می‌رسد.

دلم از درد به تنگ آمده است؛ دلم می‌سوزد برای کسی که گویا دخترش را در آغوش دشمن نهاده است. این وصلت ننگین، زفاف به دشمن است. آیا قلب نداری؟ آیا رگی نیست که با دیدن موشک باران خانه و همسایه به درد آید؟

آیا آن نوزاد سوخته دو ماهه در شهر دوما را ندیدی؟ مگر تو مادر یا پدر نیستی؟ بوی سوختن بدن لطیف یک کودک نباید تو را به خشم وادارد؟ وای بر این بی‌رحمی

و بی‌تفاوتی!

انسانی که دل و عقلش را نادیده بگیرد، چه چیزی از او باقی می‌ماند؟ به موجودی هار و بی‌هدف تبدیل می‌شود که برای منافع ناچیز به هر کار شنیعی دست می‌زند. به راحتی با بیگانگان هم‌داستان شده و علیه خویش و خویشان خود قد علم می‌کند.

آیا داستان شغاد را فراموش کرده‌ای؟ همان برادرخوانده‌ای که تیر خیانت به قلب رستم پهلوان زد. آیا حکایت ابراهیم خان کلانتر را نشنیده‌ای؟ کسی که دروازه‌های شهر را به روی دشمن گشود و نامش با ننگ گره خورد. نفرین تاریخ همیشه نصیب خیانتکاران است. خائن، همیشه از خیانت خود آسیب می‌بیند. ابراهیم خان نیز سرانجام به دست همان کسانی کشته شد که به خاطرشان شهر را تسلیم کرده بود.

در این بازار سیاه بی‌شرمی، بهای هستی و شرفت چند بود؟ اکنون وقت پاسخگویی است! پیش از آنکه خاک، بی‌صدا تو را در خود فرو برد و نامت با ننگ بر پیشانی تاریخ خیانتکاران حک شود!

بهوش باش! آیا به این واقف هستی که اسباب شهوت‌پرستی‌های دیگران را فراهم کرده‌ای؟ بازگرد و گذشته را جبران کن. خائنان، خیانت خواهند دید. کاش کسی بود که تاریخ و عاقبت خیانتکاران را برایت بازگو کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *