هیتلر در ایران؛ نمادی از اقتدار یا سوءتفاهم تاریخی؟

هیتلر در ایران؛ نمادی از اقتدار یا سوءتفاهم تاریخی؟

صبح زود خیابان انقلاب، که قلب پرجنب‌وجوش طبقه متوسط، دانشجویان و علاقه‌مندان به تاریخ و سیاست است، مثل همیشه شلوغ و مملو از مشتری است. عطر کاغذهای فرسوده و رایحه قهوه تلخ کافه‌های اطراف در فضای خیابان پیچیده است. در میان بساط‌های کتابفروشی‌های کنار پیاده‌رو، کتابی با روی جلد سفید و نوشته‌های بزرگ و برجسته جلب توجه می‌کند: «نبرد من». حسن، فروشنده میانسال با موهای جوگندمی، با دقت کتاب را روی بساطش قرار می‌دهد و می‌گوید: «همیشه برای این کتاب مشتری هست»، لبخند زیرکانه‌ای بر لب می‌نشیند و ادامه می‌دهد: «جوان‌ها، دانشجوها، حتی کاسب‌ها سراغش را می‌گیرند. دقیقاً نمی‌دانم چرا، اما به نظر می‌رسد هیتلر حرف‌هایی دارد که هنوز برای مردم تازگی دارد.»

در نزدیکی این بساط، جوانی با کوله‌پشتی کهنه، مدت‌زمانی به جلد کتاب نگاه می‌کند. او دانشجوی تاریخ دانشگاه تهران است و می‌گوید: «برای پایان‌نامه‌ام می‌خواهمش»، اما در گفتارش تردید موج می‌زند. ادامه می‌دهد: «می‌گویند هیتلر تا حدودی نقش یک قهرمان را داشته؛ کسی که مقابل استعمار انگلیس ایستاده و این حرف‌ها.» حسن، کتابفروش، شانه بالا می‌اندازد و جواب می‌دهد: «از این مسائل سر در نمی‌آورم! قیمتش دویست و چهل هزار تومان است.»

اما چرا؟ چرا در کشوری که هیچگاه تحت سلطه نازی‌ها نبوده است، هنوز نام هیتلر به‌روشنی در بساط کتابفروش‌های پایتخت به چشم می‌خورد؟ آیا در سایر نقاط دنیا اوضاع همین است؟ شاید پاسخ این پرسش چندان در هیاهوی خیابان‌های تهران پیدا نشود و باید آن را در لایه‌های عمیق‌تر تاریخ و ذهنیت جمعی ایرانیان جست‌وجو کرد.

بر اساس گزارش تابناک، زمانی که رضاشاه پهلوی، آلمان نازی را متحدی علیه استعمار می‌دانست، رادیو برلین در تبلیغات خود از «خویشاوندی آریایی» ایرانیان و آلمانی‌ها سخن می‌گفت. شایعه‌هایی عجیب در کوچه و بازار رواج داشت، مانند اینکه «هیتلر عکسی از امام علی را در جیبش نگه می‌دارد». آن دوره برای بعضی ایرانیان، هیتلر فقط یک دیکتاتور نبود، بلکه نشانه‌ای بود از ایستادگی برابر بریتانیا و روسیه.

اکنون، با گذشت سالیان، همان شایعات به شکل جدیدی زنده‌اند. در شبکه‌های اجتماعی، گروه‌های ناسیونالیست ایرانی جملاتی از هیتلر را همراه با تصویری از تخت‌جمشید و پرچم ایران به اشتراک می‌گذارند. از کتابفروشی‌های مدرن تا بساط قدیمی میدان انقلاب، «نبرد من» هنوز خریدار دارد. شاید دلیلش نه علاقه به نازیسم و اندیشه‌هایش، که همان آرزوی دیرین برای اقتدار، ایستادگی برابر قدرت‌های بزرگ یا شاید حتی تمایل به داشتن قهرمانی ولو تاریک باشد.


نگرش ایرانیان نسبت به آدولف هیتلر و آلمان نازی یکی از مباحث پرپیچ‌وخم در تاریخ ایران معاصر است که از عوامل تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی تاثیر پذیرفته. این موضوع در نگاه جامعه‌شناختی به دلیل پیوندش با هویت ملی، تبلیغات رسانه‌ای و واکنش‌های ضداستعماری جایگاه ویژه‌ای دارد.

روابط میان ایران و آلمان از اواخر دوره قاجار شروع شد و در سال‌های حکومت پهلوی اول (۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ هجری شمسی) اوج گرفت. این روابط تحت تأثیر نیاز ایران به داشتن متحدی غیر استعماری، پیشرفت صنعت در آلمان و سیاست‌های ملی‌گرایانه رضاشاه شکل گرفت. نخستین پیمان دوستی و تجارت دو کشور در ۱۸۷۳ میلادی بسته شد. آلمان، چون سابقه استعمار در ایران نداشت، یک کشور بی‌طرف محسوب می‌شد.

این روابط با ایجاد نمایندگی‌های دیپلماتیک و توسعه فعالیت‌های بازرگانی در اواخر قاجار گسترش یافت. در دوره رضاشاه، آلمان مهم‌ترین شریک بازرگانی ایران شد و تا سال ۱۹۴۰ نزدیک به ۴۰ درصد تجارت خارجی ایران را به خود اختصاص داد.

شرکت‌هایی مثل زیمنس در پروژه‌های زیربنایی کشور از جمله راه‌آهن سراسری همکاری داشتند. همچنین دانشجویان ایرانی بسیاری راهی دانشگاه‌های آلمان شدند و «انجمن ایران و آلمان» در ۱۹۳۴ تأسیس شد تا فرهنگ آلمانی و ایده‌های مرتبط با نژاد آریایی را ترویج دهد. تبلیغات آلمان نازی پیرامون برتری نژاد آریایی، احساسات ملی‌گرایانه ایرانی‌ها را جلب کرد، به‌ویژه زمانی که رضاشاه به تاریخ پیش از اسلام و هویت آریایی تأکید داشت.

با شروع قدرت‌یابی هیتلر در ۱۹۳۳، فصل تازه‌ای در روابط دو کشور باز شد. نازی‌ها ایران را به خاطر موقعیت استراتژیک و منابع نفت، متحد بالقوه‌ای برای خود می‌دانستند. رضاشاه برای کاهش وابستگی به بریتانیا و شوروی، به آلمان نزدیک شد، گرچه روابط بیشتر بر مبنای عمل‌گرایی بود تا ایدئولوژی. حتی قوانین نژادی نورنبرگ (۱۹۳۵) آلمانی‌ها، ایرانیان را به دلیل «خون آریایی خالص» استثنا کردند تا غرور ملی ایرانی‌ها تقویت شود.

ناگفته‌هایی از هیتلر؛ ریشه‌های شخصیتی متفاوت

آدولف هیتلر در ۲۰ آوریل ۱۸۸۹ در شهر کوچکی نزدیک مرز آلمان چشم به جهان گشود. پدرش آلویس، کارمند گمرک، مردی سختگیر و مستبد بود و رابطه سردی با هیتلر داشت. او از غیرمجاز بودن نام خانوادگی خود رنج می‌برد و سرانجام در ۱۸۷۶ نام «هیتلر» را گرفت. هیتلر بارها از بی‌نظمی و تنبیه‌های پدرش رنج برد؛ در مقابل، مادرش کلارا، فردی با عاطفه فراوان بود. مرگ کلارا در سال ۱۹۰۷ ضربه روحی بزرگی به هیتلر جوان وارد کرد.

بررسی‌های جدید (مثلاً مقاله‌هایی در alainpersian.com در سال ۲۰۲۴) به شرایط سخت زندگی هیتلر در جوانی تاکید دارند؛ او پس از خرج کردن میراث پدری در سال ۱۹۰۹ بی‌خانمان شد و با فروش نقاشی‌هایی که از کارت‌پستال‌ها کپی کرده بود امرار معاش می‌کرد. هیتلر تا ۱۹۱۳ در وین زندگی سختی داشت و در این مدت نزدیک به ۲۰۰۰ تابلو کشید، اما سه بار هم از ورود به آکادمی هنرهای زیبای وین بازماند. همین ناکامی‌ها محرک عقده‌های حقارت و خشم درونی او شد، که مورخان معتقدند نقشی بنیادین در گرایش یافتن‌اش به ایده‌های نژادپرستانه، به‌ویژه علیه یهودیان ایفا کرد. اسناد تازه اما به روشنی تبار یهودی او را رد می‌کنند و این شایعات را ناشی از تبلیغات ضد هیتلری می‌دانند.

جنگ جهانی اول و تکوین ایدئولوژی

در سال ۱۹۱۳، هیتلر راهی مونیخ شد و با آغاز جنگ جهانی اول داوطلب خدمت در ارتش باواریا شد. نقش پیغام‌رسانی در خطوط جبهه فرانسه و بلژیک را داشت و بابت شجاعتش مدال صلیب آهنین گرفت. با این حال، طی نبرد ۱۹۱۶ زخمی شد و در ۱۹۱۸ نیز بر اثر تماس با گاز خردل موقتاً بینایی خود را از دست داد. این اتفاقات، شوک ناشی از شکست آلمان، و حس «خیانت داخلی» به شدت نگاهش به دنیا و یهودیان را منفی‌تر کرد.

بررسی‌های روان‌شناسی، مانند گزارش ۱۹۴۳ والتر لانگر برای ارتش آمریکا، می‌گویند تجارب جنگ و ذهنیت شکننده هیتلر او را به سوی تفکرات افراطی کشاند.

پس از جنگ، هیتلر به حزب کارگران آلمان (DAP) ملحق شد و توانست در ۱۹۲۱ ریاست حزب نازی را در دست بگیرد. او حتی نشان صلیب شکسته را خود طراحی کرد و با سخنرانی‌های پرشور و تبلیغات وسیع، حمایت عمومی را به سمت خود کشاند.

از نکات جالب در زندگی هیتلر، روش‌های عجیب تمرین سخنرانی است؛ او ژست‌ها و حالات صورت خود را فیلمبرداری و عکاسی می‌کرد تا در سخنرانی‌ها تاثیرگذارتر شود. گوبلس، وزیر تبلیغات نازی، در خاطراتش نوشته هیتلر عمداً سعی می‌کرد مخاطب را هیپنوتیزم کند.

کتاب «نبرد من» که هیتلر پس از شکست کودتای ۱۹۲۳ و در زندان نوشت، نقشه راهی برای ساخت جامعه‌ای بر پایه نژاد آریایی و یهودی‌ستیزی ارائه می‌داد و تا شروع جنگ جهانی دوم چندین میلیون نسخه فروخت.

در مورد سلامت هیتلر هم نظریه‌های فراوانی وجود دارد؛ برخی پژوهش‌ها (مانند گزارش alainpersian.com) مبتلا شدن او به سیفلیس را مطرح کرده‌اند و لرزش دست‌های او را به پارکینسون یا مصرف بی‌رویه دارو نسبت می‌دهند.

تحلیل‌های روان‌شناختی، چه آنهایی که به «فرافکنی» اشاره دارند (مثل مقاله honarehzendegi.com)، و چه آنهایی که هیتلر را تیپ شش ضداسترس و دارای ترس از بیماری معرفی می‌کنند (farhangekherad.com)، نشان می‌دهند که حساسیت او برخلاف ظاهر بیرونی، در تصمیم‌گیری‌های مهمش تاثیرگذار بود. ضمناً آزمایش‌های امروزی روی تکه‌های جمجمه و دندان هیتلر (گزارش sinapress.ir) مطابقت ژنتیکی او را تایید کرده و فرار یا بقای او را رد می‌کند.

نقش آلمان نازی در ایران

نازی‌ها در ایران شبکه‌های جاسوسی، تبلیغاتی و فرهنگی فعالی داشتند تا نفوذ شوروی و بریتانیا را محدود و افکار عمومی را با خود همراه کنند. با اشغال ایران توسط متفقین در ۱۹۴۱، این روابط رسمی قطع و رضاشاه ناچار به کناره‌گیری شد، اما ردپای فرهنگی و تبلیغاتی آلمان نازی بر جای ماند.

رادیو برلین به فارسی از ۱۹۳۹ شروع به کار کرد و با برنامه‌هایی که روی «خویشاوندی تاریخی آریایی»، انتقاد از استعمارگران و معرفی هیتلر به عنوان رهبری مقتدر و ضد استعمار متمرکز بود، بر افکار عمومی ایران تأثیر گذاشت. حتی شایعاتی نظیر «هیتلر مسلمان است» یا «از کرمان ریشه دارد» تنها بخشی از ماجرای تبلیغات رادیویی آلمان بود؛ این‌ برنامه‌ها مخصوصاً برای طبقات کم‌سواد با زبان ساده تهیه شده بود و موسیقی سنتی هم به آنها جذابیت بیشتری می‌داد.

علاوه بر این، نازی‌ها هزاران جلد کتاب و بروشور درباره تاریخ آریایی، مدرنیته آلمان و شخصیت هیتلر به ایران فرستادند. این نشریات، با پوسترها و طرح‌های چشمگیر، در کتابخانه‌ها، دانشگاه‌ها و در میان نخبگان توزیع شد. حتی بخشی از «نبرد من» به فارسی برگردانده شد تا فکر و فرهنگ نازی در ایران عمق بیشتری پیدا کند.

در تهران، «انجمن ایران و آلمان» از ۱۹۳۴ برنامه‌هایی مثل نمایشگاه‌های فرهنگی، جلسات سخنرانی، کلاس‌های آموزش زبان آلمانی و حتی نمایش فیلم‌های تبلیغاتی برگزار می‌کرد تا فرهنگ و قدرت آلمان را در میان مردم و نخبگان ایرانی جا بیندازد.

سفارت آلمان و دیپلمات‌هایش هم با دعوت نخبگان ایرانی به مراسم‌ها و نشست‌های فرهنگی، تامین مقالات و محتوا برای مطبوعات، و برقراری ارتباط با گروه‌های سیاسی و فرهنگی در تقویت این ارتباط موثر بودند. شبکه‌های سیاسی و حتی چاپ اعلامیه‌ها و پوسترهای ضداستعماری نیز برای انتشار عقاید نازی در میان توده‌های ایرانی به کار گرفته می‌شد.

تأثیر و ماندگاری تبلیغات نازی

این تبلیغات با توجه به شرایط فشار استعماری بریتانیا و شوروی، موفق شد در ذهن بخشی از ایرانیان هیتلر را شخصیتی مبارز و ضد استعمار جا بیندازد. شایعاتی چون «هیتلر اهل کرمان» یا «مسلمان شده» نتیجه همین تبلیغات و فقدان اطلاعات دقیق بود. نخبگان نیز به دلیل فضا و تاریخ معاصر وقت، با ایده‌های آریایی‌گرایی و روابط ایران و آلمان همراه شدند.

در سطح مردم عادی، نگرش به هیتلر بیش از هر چیز تحت تاثیر شایعات و تبلیغات رسانه‌ای قرار داشت؛ بسیاری برای مقابله با استعمار، نقش او را بزرگ می‌کردند، در حالی که از جنایات نازی‌ها و هولوکاست مطلع نبودند. نخبگان سیاسی و فرهنگی نیز تحت تأثیر ناسیونالیسم و آریایی‌گرایی به سمت آلمان جلب شدند، و حتی در سیاست‌های رضاشاه مثل تغییر نام کشور به ایران، ردپای چنین تفکری پیدا شد.

در میان نخبگان، برخی هیتلر را متحد و برخی با الهام از فلسفه‌های آلمانی مانند نیچه و هایدگر دیدگاهی پیچیده‌تر داشتند. عده‌ای پس از جنگ جهانی دوم نازیسم را محکوم کردند اما برخی دیگر باز هم میراث فکری آریایی‌گرایی را راهی برای تقویت هویت ملی دیدند.

در علوم اجتماعی، رویکردهایی مثل نظریه هویت اجتماعی، نقش تبلیغات و شرایط بحرانی (مانند نظریه‌های بوردیو، وبر و تاجفل) تحلیل می‌کنند که چطور تبلیغات نازی‌ها و شرایط وقت بر شکل‌گیری احساسات ضداستعماری و هویت ملی ایرانیان تاثیر گذاشت.

در ایران امروز، هنوز نفوذ داستان‌ها و تبلیغات آن دوران دیده می‌شود: «نبرد من» همچنان پرفروش است و ناسیونالیسم افراطی، ضدیت با غرب و نبود اطلاعات دقیق درباره نازیسم این گرایش‌ها را تشدید می‌کند. گروه‌های ناسیونالیستی در شبکه‌های اجتماعی سعی دارند با عکس‌ها و سخنان هیتلر ایده‌های ملی‌گرایانه را ترویج دهند. البته این محتواها، اغلب بی‌توجه به جنایات نازی‌ها، صرفاً به عنوان نماد مقاومت یا اقتدار استفاده می‌شوند.

نبود دسترسی کافی به پژوهش‌های دانشگاهی جامع، تحلیل‌ها را محدود به منابع تاریخی و عمومی می‌کند و این خلأ مطالعاتی دعوت می‌کند پژوهش‌های عمیق‌تری در این خصوص انجام شود. در نهایت، نگرش ایرانیان به هیتلر و آلمان نازی حاصل تأثیر عوامل تاریخی، سیاسی و فرهنگی است و علت محبوبیت نسبی هیتلر در ایران را باید عمدتاً در ملی‌گرایی، تبلیغات و احساسات ضدغربی جستجو کرد، نه در پیروی آگاهانه از ایدئولوژی نازی‌ها. در ایران امروز، برخی هیتلر را به خاطر مبارزه با قدرت‌های غربی بزرگ می‌کنند، و در فضای مجازی نیز نقل قول‌ها و تصاویرش بی‌اشاره به جنایاتش منتشر می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *